نوآوری برای تکرار روشی جدید یا محصول جدید است که در جایی در جهان به عمل جدیدی تبدیل میشود.(1) عمل جدید قبل از آنکه گسترش یابد ممکن است تنها در یک ملت یا در یک جامعه که در میان ملتها گذر میکند، رخ دهد. هر نوآوری شامل ابداع چیزهای جدید (مفهوم و توسعه آن) و اتخاذ ایدهها و روشها است. بنابراین نوآوریها به سیستم وابسته هستند. مردم و شرکتهای نوآورانه تنها شروع کننده هستند. برای داشتن چشمانداز خوب برای نوآوریها، جامعه نیازمند افرادی با تخصص و تجربه است تا به خوبی تصمیم بگیرند که برای توسعه چیز جدید چه تلاشهایی باید انجام شود؛ آیا پروژه پیشنهادی ارزش سرمایهگذاری دارد؟ و اینکه آیا وقتی یک محصول یا روش جدید ایجاد شده، ارزش آزمودن دارد یا خیر.
تا دهههای اخیر پیشنهاد شده بود که سیستم نوآوری، اقتصاد ملی[1] باشد. برای نوآوری، دولت مجبور بود که توسعه و همچنین اقتباس[2] خود را انجام دهد. اما در اقتصاد جهانی، که در آن اقتصادهای ملی برای تحولات خارجی هستند، توسعه میتواند در یک کشور و اتخاذ در دیگر کشورها صورت پذیرد. پس اگر نوآوری (مشترک یا دست تنها) توسط کشور دیگری اتخاذ گردد، این اتخاذ (از منظر جهانی) به عنوان نوآوری در نظر گرفته نمیشود. با اینحال انتخاب محصولات خارجی که چشمانداز خوبی از لحاظ پذیرش در خانه دارند، ممکن است هماندازه با انتخاب میان مفاهیم جدید برای توسعه، به بینش بالایی نیاز داشته باشد. تمایز بین نوآوری و تقلید اساسی است، اما خط بین این دو ممکن است فازی[3] باشد.
همچنین ما باید مفهوم پویایی اقتصادی را درک کنیم. این امر ترکیبی از مجموعه عمیق نیروها و امکانات در پس نوآوری است: برانگیختن برای تغییر چیزها، استعداد برای آن، پذیرش چیزهای جدید و همچنین نهادهای توانمند. بنابراین پویایی (همانطور که در اینجا مورد استفاده قرار میگیرد) صرف نظر از شرایط فعلی و موانع، تمایل و توانایی برای نوآوری است. این امر در مقابل آنچه قرار دارد که اغلب جنبش[4] نامیده میشود: هشیاری برای فرصتها، آمادگی برای عمل و اشتیاق به "انجام آن" (همانطور که شومپِتِر میگوید). پویایی حجم طبیعی نوآوری را تعیین میکند. دیگر تعیین کنندهها مانند شرایط بازار ممکن است نتایج را تغییر دهند. خشکی ایدههای جدید و یا تراوش آنها نیز میتواند وجود داشته باشد، درست همانطور که آهنگسازی ممکن است معنایی خشک یا پربار داشته باشد. بنابراین سرعت پیشرفت نوآوری واقعی ممکن است بدون تغییر در پویایی براساس تمایل طبیعی به نوآوری تغییر کند. در اروپای پس از جنگ در دهه 1960، نوآوری ظهور میکند، برای مثال لباس شنای زنانه[5]، نوول وایگه[6] و بیتلز[7]. گرچه تا سال 1980، با افزایش ثروت در برابر سطح قدیمی آن نسبت به درآمد، نوآوری به عقب افتاد. آشکار شد که پویایی اروپا نسبت به سطح سالم آن در سالهای میان دو جنگ حتی به صورت جزئی بهبود نیافته است، هرچند که تنها با شواهد پایه شفاف شده است.
یکی از راههای اندازهگیری پویایی این است که نیروها و تسهیلات ذکر شده (ورودیهای تولید کننده پویایی) را ارزیابی کنیم. رویکرد دیگر ارزیابی اندازه خروجی برآورد شده آن است: متوسط سالانه حجم نوآوری در سالهای اخیر (رشد کل تولید ناخالص داخلی قابل استناد به رشد سرمایه و نیروی کار نیست) پس از هزینه مجاز برای شرایط غیرمعمول بازار و پس از کسر «نوآوریهای نادرست» که از کشورهای دیگر کپی شده است. درآمد متوسط دههای که توسط آنها در روند نوآوری بدست آمده (اگر بتوانیم آنرا نظاره کنیم)، اندازه خام این "خروجی" خواهد بود. یا میتوانیم بسیاری از مجراهای شواهد ضمنی را اندازهگیری کنیم: تشکیل شرکت جدید، گردش مالی کارکنان، گردش مالی 20 شرکت بزرگ، گردش مالی فروشگاههای خرده فروشی و میانگین عمر کد جهانی محصول.
نرخ رشد اقتصادی کشور یک شاخص سودمندی از پویایی نیست. در اقتصاد جهانی که توسط یک یا چند اقتصاد با پویایی بالا پیش برده میشود، ممکن است اقتصادی با کم و یا حتی بدون پویایی بطور منظم از نرخ رشد مشابهی با اقتصادهای مدرن بلندپروازانه (نرخ رشد بهرهوری، دستمزد واقعی و سایر شاخصهای اقتصادی) بهرهمند باشد. این اقتصاد تا حدی بواسطه تجارت براساس بلندپروازیها، لیکن عمدتا به اندازه کافی پویان به تقلید از اتخاذهای محصولات اصلی در اقتصادهای مدرن، به سرعت رشد میکند. ایتالیا مثال خوبی را ارائه میدهد: از سال 1890 تا 1913، خروجی به ازای هر نفرساعت با نرخ مشابهی در آمریکا رشد یافت که 43 درصد کمتر بود و در جدول اتحادیه (رتبهبندی کشورها با سطوح نسبی بهرهوری آنها (برای مثال، خروجی هر ساعت کار) و دستمزد واقعی)، نه چیزی بدست آمده و نه چیزی از دست رفته بود، لیکن هیچ یک از مورخان اقتصادی اشاره نمیکنند که اقتصاد ایتالیا بویژه در سطح آمریکایی، بسیار پویا است.
ممکن است اقتصادی با پویایی کم نسبت به اقتصاد مدرن با پویایی بالا برای مدتی نرخ رشد سریعتری را نشان دهد. ارزیابی گذرا از نرخ رشد میتواند منجر به تغییر ساختاری در اقتصاد شود، مانند افزایش در جنبش یا افزایش در پویایی از کم به بیشتر. در حالیکه اقتصاد به جایگاه بالاتری در جدولهای اتحادیه جابجا شده است ("رسیدن" جزئی به اقتصادهای مدرن)، در نرخ عادی، جهانی و همچنین گذرایی رشد میکند و همچنان با نزدیک شدن به مقصد به تدریج ضعیف میشود. اما حتی نرخ رشدی که بالاترین جهان است نباید اظهار کند که اقتصاد عینا به پویایی بالایی (بویژه بالاترین) دست یافته است. سوئد مثال خوبی را ارائه میدهد. سوئد جام جهانی را برای رشد نرخ قهرمانی بهرهوری از سال 1890 تا 1913 برگزار کرد. قایقرانی شرکتهای جدید آغاز میشود، تعدادی از آنها با شرایط نامساعد کنار میآیند و معروف میشوند. اما به نظر نمیآید که پویایی بالایی از آمریکا یا برای مثال آلمان بدست آمده باشد. در دهههای بعد، نرخ رشد آن پایینتر از آمریکا قرار گرفت و هیچ شرکت جدیدی در ده تای اول بورس سهام بعد از سال 1922 حتی تا امروز ثبت نشده است. رشد زیاد ژاپن از سال 1950 تا 1990 نمونه دیگری است. ناظران بسیاری متوجه پویایی بالا شدند، اما این جریان رشد منعکس کننده ظهور مدرنیته مطابق با آخرین پیشرفتهای علمی در سراسر ژاپن نبود (چنین تحولاتی رخ نداده بود)، بلکه فرصتی برای واردات یا تقلید از شیوههایی بود که در طول دههها توسط اقتصادهای مدرن پیشگام بوده است. رشد رکورد جهانی در چین از سال 1978 آخرین نمونه است: در حالیکه جهان پویایی رده جهانی را میبیند، چینیها درمورد چگونگی دستیابی به پویایی برای نوآوری بومی بحث میکنند، بدون اینکه برای ادامه سریع رشد خود سخت تلاش کنند.
بنابراین "پویایی"[8] ملت کلمهای جدید برای رشد بهرهوری ملت نیست. اگر مابقی جهان دارای پویایی باشد آنگاه پویایی ملت برای رشد آن ضروری نیست و جنبش کافی است؛ علاوه براین اگر ملت آنقدر کوچک باشد که پویایی آن نتواند به جایی برسد جنبش نیز کافی نیست. پویایی بیش از یک بخش قابل ارزیابی جهان بجز موارد بدشانسی، منجر به رشد جهانی میشود. امروزه همانند قرن نوزدهم، اقتصادهای مدرن با پویایی بالا، موتورهای رشد اقتصاد جهانی هستند.
بنابراین، هرچند نرخ رشد بهرهوری در اقتصادی (خروجی به ازای هر نفرساعت) بیش از یک ماه یا حتی یک سال هیچ شاخصی از پویایی آن نیست، لیکن ممکن است فکر کنیم که سطح بهرهوری آن نسبت به سطوح خارج از کشور، یک شاخص است. درست است که با استثنائات اندکی، اگر هر کدام از اقتصادهایی با سطوح بهرهوری در سطح بالا یا بسیار نزدیک به سطح بالا، این موقعیت مدیون سطح بالای پویایی هستند. در عین حال ممکن است موقعیت پایین سطح بهرهوری کشور منعکس کننده پویایی کم یا جنبش کم یا هر دو باشد. بنابراین سطح نسبی بهرهوری، شاخصی کاملا امنی از پویایی اقتصادی نیست.
برای ارزیابی عمیقتر پویایی اقتصادی، باید مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم که در ساختار اقتصادی چه چیزی وجود دارد که ممکن است به شدت پویایی را تقویت کند یا مانع آن شود.
[1] national economy
[2] adoption
[3] fuzzy
[4] vibrancy
[5] bikini
[6] Nouvelle Vague
[7] Beatles
استاندارد ، اقتصاد ، مدیریت ، سیستم ، شرکت ایزو ، ممیزی ، شرکت BRS
[8] dynamism
منبع اصلی: https://brs.ir/node/213
سیستم ، استاندارد ، مدیریت ، مدیریت کیفیت ، ممیزی ایزو ، شرکت استاندارد ، مرکز ملی تایید صلاحیت ، شرکت BRS ، اداره استاندارد، کرونا، COVID19
مرجع ثبت و صدور گواهینامه های ایزو BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۰۰۰۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد
شاخصهایی که از سال 1500 (از طریق برخی ارزیابیها حتی از سال 1200) تا 1800 بیروند بودند، طی چند دهه تغییر کردند. از دهه 1820 تا دهه 1870، بریتانیا، آمریکا، فرانسه و آلمان یکی یکی از گروه مورد نظر خارج شدند. مسیر دو شاخص این کشورها(خروجی بر حسب نفر و دستمزد واقعی متوسط[1]_توسعهای فوقالعاده در تاریخ دنیا بود.
باتوجه به ارزیابیهای کنونی، خروجی بر حسب نفر در بریتانیا در سال 1815 با پایان جنگهای ناپلئونی، افزایشی صعودی را حفظ کرد و هرگز برنگشت. این خروجی از دهه 1830 تا سرتاسر دهه 1860 رشد چشمگیری داشت. اکنون در آمریکا خروجی بر حسب نفر به عنوان افزایش صعودی حفظ شده در حدود سال 1820 در نظر گرفته میشود. در فرانسه و بلژیک، این خروجی در دهه 1830 افزایش قابلتوجهی داشت و آلمان و پروس[2] نیز در دهه 1850 این افزایش را داشتند. این افزایشهای فوقالعاده همیشه با مورخ اقتصادی آمریکا یعنی والت روستوف[3] مرتبط هستند، کسی که اولین محققی بود که این افزایشها را مشخص کرد. او این افزایشها را توسعه[4] مینامد - توسعه نسبت به رشد اقتصادی پایدار.
حقوق واقعی متوسط نمونه مورد نظر را دنبال کرد. در بریتانیا، دستمزد روزانه در صنایع که برای آن دادههایی داریم، در سال 1820 یا حدود آن افزایش حفظشدهای داشت_که این مسئله کمی بعد از زمانی بود که خروجی برحسب کارگر کاهش پیدا کرد. در آمریکا، دستمزدها در اواخر دهه 1830 کاهش پیدا کردند. کشورهایی که یکی یکی شاهد افزایش بهرهوری خود بودند، شاهد افزایش دستمزدهای واقعی خود نیز بودند. (فصل 2 افزایشهای مورد نظر را میسنجد). مورخ اقتصادی آلمانی متولد لهستان یورگن کوسزینسکی[5] کاهش دستمزد را دهه 1930 آشکار کرد. او که یک مارکسیست افراطی بود، در اقتصادهای افراطی تنها بدتر شدن شرایط کار و افزایش تهیدستی را دید. هنوز دادههای او حتی پس از اصلاحاتش نشان میدهند که تا قبل از اواسط دهه نوزدهم، دستمزدها تا حد زیادی در تمام کشورهایی که او مطالعه کرده است کاهش یافتند: آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان.
با تسریع رشد چهار کشور در خروجی بر حسب نفر و دستمزدها، هر کدام از اعضای گروه مورد نظر از طریق ادامه دادن به تجارت با رهبران و افزایش تجارت به منظور بهره بردن از تفاوتهای بروزکننده، میتوانست سریعتر رشد کند_به طور خلاصه از طریق شنا کردن در جریان پسرو، مانند ماهیان پشت یک نهنگ.
نظرات پیشگام در مورد توسعه که توسط دو دانشمند برجسته اقتصاد نوین یعنی کوسزینسکی و روستو [6]بیان شد، اقدام فوقالعادهای را شکل داد که غرب در قرن نوزدهم انجام داد. مورخان و اقتصاددانان پرسیدند، منشا این پدیدههای بیسابقه چه بوده است؟ اقتصاددانان از تفکر اقتصادی معمول یا سنتی استفاده کردند.
بسیاری از اقتصاددانان معمول فرض کردند که پاسخ مورد نظر در افزایش شدید سهم سرمایه_دستگاهها و تجهیزات_در مزارع و کارخانجات طی قرن نوزدهم قرار دارد. اما شکل گیری سرمایه نمیتواند _حتی به صورت جزیی_افزایش خروجی سرانه در ایالات متحده از اواسط قرن نوزدهم تا قرن بیستم را به درستی تبیین کند. در واقع، افزایش سرمایه و و زمین مورد استفاده، تنها یک سوم این افزایش را تبیین کرد. رشد سرمایه در قرن هجدهم ممکن است برای تبیین رشد کم و متغیر بهرهوری در آن دوره کافی بوده باشد. اما رشد سرمایه در قرن نوزدهم گرچه تسریع شد، نمیتوانسته است افزایش بهرهوری و دستمزدها را قدرت بخشد. به خاطر بازدههای نزولی، رشد پایدار یا حفظشده سرمایه نمیتواند به تنهایی رشد پایدار یا حفظشده خروجی بر حسب کارگر و متوسط درآمد واقعی را ایجاد کند.
برخی از اقتصاددانان سنتی دشواری را احساس کردند و بیان کردند که پاسخ مورد نظر در اقتصادهای مقیاس قرار دارد. آنها بیان کردند، زمانی که کار افزایش پیدا کرد و سرمایه حفظ شد، خروجی بر حسب کارگر (و برحسب واحد سرمایه) افزایش پیدا کرد. اما بهرهوری حدود سه برابر بین سالهای 1820 و 1913 در آمریکا و بریتانیا، آنقدر افزایش زیادی نیست که آن را به اقتصادهای مقیاس نشئتگرفته از توسعه کار و سرمایه نسبت داد. و اگر چنین توسعهای در آن دوره تاثیر زیادی داشته است، چرا یک توسعه مشابه از دهه 1640 تا دهه 1790 هیچ تاثیر قابل مقایسهای نداشته است_یا در واقع هیچ تاثیری نداشته است؟ علاوهبراین، اگر اقتصادهای مقیاس بهرهوری و دستمزدها را تا حد زیادی افزایش داده بودند، چرا در ایتالیا و اسپانیا تاثیر مشابهی ایجاد نکردند؟ جمعیتهای مازاد آن کشورها برای جستجوی فرصتهای اقتصادی بهتر، به آمریکای شمالی و جنوبی فرار کردند. علاوهبراین، دستیابی به اقتصادهای مقیاس جدید طی قرن بیستم در اقتصادهای کاهشی، باید کار دشوارتری میبوده است. افزایشهای کار و افزایشهای سرمایه که میتوانستند اقتصادهای مقیاس جدید را تغذیه کنند، فروکش کردند. هنوز خروجی بر حسب کارگر و دستمزدها به رشد کردن طی بیشترین بخش قرن بیستم تا اوایل دهه 1970 ادامه دادند. (بهرهوری با سرعتی بین 1925 و 1950 افزایش پیدا کرد، حتی طی دوران رکود اقتصادی شدید دهه 1930 و دوباره از 1950 تا 1975 افزایش داشت).
سایر اقتصاددانان سنتی فرض کردند که پاسخ مورد نظر در توسعههای مداوم بازرگانی داخل کشورها و توسعههای تجارت بین کشورها طی بیشترین بخش قرن مورد نظر قرار دارد_خارج شدن مردم از خودرایی و ایجاد کانالهای جدید و راهآهنها متصلکننده بازارها. البته، افقهای گستردهتر به دانش اقتصادها_اقتصادهای کاهشی و سایر اقتصادها_ افزود، در مورد اینکه چه چیزی باید تولید شود و حتی چگونه تولید شود. اما ما قبلاً در این نقطه بودهایم. اگر تمام تجاری شدن و تجارت از ونیز قرونوسطایی و برگز[7] تا گلاسگو [8]قرن هجدهم و لندن، برای افزایش خروجی بر حسب کارگر و دستمزدها کافی نبودند، ما به سختی میتوانیم باور کنیم که توسعههای نهایی بازرگانی و تجارت در قرن نوزدهم، بهرهوری و دستمزدها را تا حد زیادی افزایش داد. علاوهبراین، حتی اگر بازرگانی و تجارت برای یک اقتصاد کاهشی مهم بودند، نمیتوانستند رشد نامحدود خروجی و دستمزدها را که به نظر میرسید آشکار میشدند، قدرت بخشند. زمانی که پدیده جهانی شدن کامل شود، تجارت به عنوان موتور رشد، سوختش تمام میشود.
در دنیای اجتماعی، تقریباً هیچ چیز کاملاً مشخص نیست. اما به نظر میرسد که تنها افزایش دانش اقتصادی، دانش نحوه تولید و دانش اینکه چه چیزی تولید شود، میتوانسته است افزایش شدید در بهرهوری ملی و دستمزدهای واقعی در کشورهای کاهشی را ایجاد کند. همانطور که دیردر مکگلوسکی[9] میگوید، "نوآوری به جای خودداری[10] حاکم بوده است". و ما میگوییم، نوآوری به جای تجارت حاکم بوده است.
با گذر زمان، تاکید نوینگرا بر افزایش دانش_و این فرض که همیشه دانش بیشتری وجود دارد_بر تاکیدهای سنتی بر سرمایه، مقیاس، بازرگانی و تجارت غلبه کردهاند. اما این دانش از کجا میآید؟ این نوآوری چه کسی است؟
[1] average real wage
[2] Prussia
م: نام منطقهای نزدیک آلمان کنونی
[3] W. Rostow
[4] take-offs
[5] Jürgen Kuczynski
[6] Rostow
[7] Bruges
م : شهری در بلژیک
[8] Glasgow
[9] Deirdre McCloskey
[10] abstinence
اقصتاد مدرن ، شکوفایی ، نوآوری ، استاندارد ، سیستم اقتصادی ، سیستم مدیریت ، مدیریت پول ، مدیریت هزینه ، دارایی ها ، دارایی نامشهود ، نوآوری اجتماعی ، ایزو ، گواهینامه ایزو
تحقیق و توسعه شرکت BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۱۲۸۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد #مشاوره #مشاوره_مدیریت #مشاوره_ایزو #مشاوره_استاندارد #مشاوره_سیستم #برندسازی
منبع :https://brs.ir/node/91