جهانی سازی باعث علاقه وافر به دو موضوع به ظاهر متفاوت در سرتاسر جهان شده است: دانشگاه ها به عنوان موتورهای نوآوری و مناطق به عنوان موتورهای رشد اقتصادی.دانشگاه نهادی است که قرن ها وجود داشته و از زمان آغاز فعالیت ، همواره ماموریت خود را تغییر داده و به روز کرده است و در این راستا اهداف و فعالیت های خود را با نیازهای نوآورانه فعلی (فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فناوری و نهادی) در سطح جهانی و محلی تطبیق داده است.
موسسات دانشگاهی با تولید و انتشار دانش به عملکرد سیستم های نوآوری کمک می کنند. اقتصادهای دانشمحور، مبتنی بر نوآوری هستند، اگرچه دانشگاهها در تحریک تغییرات فناوری و نوآوری نقش داشتهاند، از آنجا که تمرکز آنها بر تجاریسازی دانش فنی بوده، سهم آنها در نوآوریهای اجتماعی کاملا ناشناخته است. نوآوریهای فناوری منشأ رشد اقتصادی است اما اذعان میشود که رشد اقتصادی بسیاری از مشکلات اجتماعی از جمله نابرابری را حل نمیکند.
اصطلاح "نوآوری اجتماعی" (SI) از دو کلمه کاملاً نامربوط تشکیل شده است ،اما هنگامی که با هم استفاده می شوند ، یک بعد جدید بوجود می آورند ، که در معنای ساده، ایده ها ، رویکردها یا فرآیندهای جدید برای رفع نیازهای اجتماعی است.
اگر ما مفهوم دانشگاه را به عنوان نقشآفرینی راهبردی در چندین سطح بیان کنیم، میتوانیم به لحاظ تجربی مشاهده کنیم که رهبران سازمانی ارشد و گروههای تحقیقاتی در دانشگاهها، صلاحیتهایی را طراحی میکنند، و به فشارهایی در جهت تغییر، پاسخ میدهند. دانشگاهها به جای موسسات اجتماعی، در حال تبدیل شدن به کسبوکارهای علمی هستند. در گفتمانهای رایج اجتماعی، احتمال کمتری میرود که دانشگاهها تاثیر خود بر جامعه مدنی را بیان کنند، بلکه دستاوردهای خود را از لحاظ تجاری برجسته میکنند. این گفتمانها به نوبه خود فشار بیشتری بر دانشگاهها و توانایی آنها در کسب منابع (که میتوانند آن را به شکل خروجیهای قابل اندازهگیری درآورند) وارد میکند. دانشگاهها را میتوان در حال سازگاری تدریجی در فرآیندی که در آن، فراهمآوری خدمات به طور مشترک با مشتریان گوناگون انجام میشود، تصور نمود. . ادبیات نوآوری بیش از حد به نوآوریهای فناوری علاقهمند است. بنابراین، بحث در مورد انتقال فناوری در تجاریسازی دانش متمرکز است.
دانشگاهها به منظور جذب یا حمایت از کارآفرینان برای انتقال فناوری از دانشگاهها، شتابدهندهها، انکوباتورها (مراکز رشد) و پارکهای علم و فناوری را ایجاد میکنند. این شرکتها، شرکتهای انتفاعی هستند و علم را به سمت کسب و کار و تجارت میبرند.
دانشگاهها یکی از بازیگران مهم در تولید دانش پیشرفته هستند. با انتقال دانش به استفاده اجتماعی، دانشگاهها میتوانند مزایای بسیاری برای جامعه بوجود آورند. با این حال، فعالیتهای انتقال فناوری با این منطق ثبت اختراع انجام میشود که هدف نهایی درآمدهای حاصل از مجوز یا ایجاد استارتآپهای سودآور است. از لحاظ تجربی و نظری، دانشگاهها به دلیل موقعیت رقابتی خود، ۱) میتوانند به دلیل فرآیند تمایز، راهها یا جهتگیریهای مختلفی را انتخاب کنند، ۲) میتوانند با امکان انتخاب در مورد انواع و تعداد خدماتی که باید ارائهدهند، روبهرو شوند، و ۳) به روابط و شبکههایی با دیگر بازیگران (مثل شرکتها) شکل دهند که بر جایگیری آنها تاثیر میگذارد.
هدف این مقاله، جلب توجه محققان به این مسئله است که چگونه دانشگاهها میتوانند به بازیگران فعال در انتقال نوآوریهای اجتماعی به مؤسسات اجتماعی تبدیل شوند. با توجه به اینکه در ادبیات نوآوری در مورد انتقال فناوری از دانشگاهها به شرکتهای اجتماعی، متشکل از شرکتهای اجتماعی، سازمانهای غیردولتی، سازمانهای دولتی و شرکتها شکافهایی وجود دارد، محقق به دنبال ارائه چارچوبی برای ارزیابی نواوری اجتماعی در دانشگاهها و تشویق بیشتر متولیان این حوزه به تاثیر گذاری بر موضوعات اجتماعی و اصلاح چالشهای اجتماعی به صورت پایدار است.
پژوهش حاضر با بحث دربارۀ مفاهیم نوآوری اجتماعی و ارزیابی آن در دانشگاهها و مراکز اموزشی آغاز میشود، سپس با جمع آوری مفاهیم و شاخصها از طریق روش فراترکیب به ارائه چارچوبی برای ارزیابی نوآوری اجتماعی در دانشگاهها می پردازد.
نوآوری اجتماعی یک چترواژه (اصطلاح فراگیر) است که طیف گستردهای از فعالیتها را پوشش میدهد که از نوآوریهای اجتماعی مبتنی بر بازار مانند محصولات تجارت منصفانه و انرژی تجدیدپذیر گرفته تا نوآوریهایی که نمیتوانند در بازارهای رقابتی منظم مانند بخشهای وسیعی از زمینههای فرهنگ، کمک به جوانان و سایر خدمات اجتماعی عملیاتی گردند، متغیر هستند .یک تعریف عملی توسط بنیاد جوانان نوآوری اجتماعی را این گونه مد نظر قرار میگیرد: "هر راهحل جدید و مفید برای رفع یک نیاز یا یک مشکل اجتماعی، که بهتر از رویکردهای موجود است (یعنی مؤثرتر، کارآمدتر، پایدارتر یا منصفانهتر است) و برای آن، ارزش (منافع) ایجاد شده در درجه اول به افراد جامعه به عنوان یک کل تعلق میگیرد تا به افراد خصوصی". با توجه به این تعریف، ادغام نوآوری اجتماعی در دستور کار دانشگاه ممکن است با دو مشکل اساسی روبرو شود: پیچیدگی نوآوریهای اجتماعی و دشواری ارزیابی آنها. با توجه به تعریف تغییر اجتماعی به عنوان هرگونه فعالیتی که منجر به تغییر پیامدهای خاصی میشود، خواه این فعالیت پیشرونده باشد خواه پسرونده، خواه نتیجهبخش باشد خواه نتیجه بخش نباشد، میتوان با قاطعیت نشان داد که نوآوری اجتماعی (یعنی تغییرساز بودن) مستلزم استفاده از یک رویکرد پایدار در بهبود جامعه با انجام یک اقدام مثبت در راستای مرتفع ساختن مشکلات اجتماعی است.
اقدامات توسعه یافته برای نوآوریهای تجاری به دلیل تفاوتهای آنها برای نوآوریهای اجتماعی قابل اجرا نیستند. به عنوان مثال، چند مدل اندازهگیری شناخته شده مانند جدول امتیازی اتحادیه نوآوری، نوآوریهای اجتماعی را مد نظر قرار نمیدهند. برخی از معیارها نظیر سیستم شاخصهای اجتماعی اروپا بویژه برای جذب ابعاد اجتماعی مناسب هستند، اما هدف آنها، درک نوآوری اجتماعی نیست. به همین ترتیب، اقدامات دارای تأثیر اجتماعی نوآوری (یعنی، تولید، سودمندی، جامعیت، ثروت، برابری و شمول) را باید مورد شناسایی قرار داد، که از این جهت که نوعی "چک لیست" از اهداف سیاست / مدیریت نوآوری اجتماعی را ارائه میدهند که در آن میتوان اهداف خاص یک سیاست خاص را با یکدیگر مقایسه نمود، میتوانند راهنماییهای مفیدی را برای سیاستگذاران، محققان دانشگاه و دستاندرکاران ارائه نمایند .رویکردهای ارزیابی مورد استفاده در ارزیابی تأثیر تحقیق و پژوهش در چهار گروه طبقهبندی میشوند : کتابشناسی، مطالعات موردی، تجزیه و تحلیل اقتصادی و بررسی همتا.
دانشگاهها به منظور جذب یا حمایت از کارآفرینان برای انتقال فناوری از دانشگاهها، شتابدهندهها، انکوباتورها (مراکز رشد) و پارکهای علم و فناوری را ایجاد میکنند. این شرکتها، شرکتهای انتفاعی هستند و علم را به سمت کسب و کار و تجارت میبرند.
یک بحث عمده در مورد نقش دانشگاه به این مربوط میشود که آیا دانشگاه میتواند مستقیماً در نوآوری کسبوکار و پیشرفت اقتصادی دخیل باشد، و در صورتی که پاسخ مثبت است، چگونه؟ شش مکانیسم عمده که میتوان از طریق آنها، پژوهشهای آکادمیک را به صنعت اشاعه داد، عبارتند از: افزایش پایه دانش؛ آموزش دانشآموختگان ماهر؛ طراحی ابزار/روشهای علمی جدید؛ شکلدهی به شبکهها و برانگیختن تعامل اجتماعی؛ تقویت ظرفیت حل مسئله علمی و فنی؛ و ایجاد شرکتهای جدید.( ستیندمار،2016) اخیراً یک بررسی گسترده که بر روی تحقیقات پیشین انجام شدهاست، به شکلی ویژه، به مشارکت مستقیم دانشگاه در تولید داراییهای شخصی مثل حق ثبت اختراع و استارتآپ پرداختهاست . در برابر این تمرکز بر تجاریسازی، یک بررسی جدید، نقش دیگری از دانشگاه را با عنوان "مشارکت آکادمیک" شناسایی نمودهاست. مشارکت آکادمیک در صنعت، میتواند از شرکت داشتن دانشمندان آکادمیک در پژوهشهای مشترک و همکاریها، قراردادهای تحقیقاتی، و مشاوره، تا انتقال فناوری به صورت رسمیتر، متغیر باشد، و این مفهوم، به تجسم راههای بسیاری که دانشگاهها میتوانند از طریق آنها با صنعت تعامل داشته باشند، کمک میکند. هرچند، این بررسی در مورد تعامل دانشگاه و صنعت، توجه کمی به نوآوری اجتماعی مبذول میدارد.
برای دهه های متوالی، دانشگاهها دانشجویان خود را تشویق میکردند تا از طریق فعالیتهای اجتماعی و خیریه، در اجتماع محلی خود مشارکت داشته باشند. این فعالیتها عمدتا خیریه هستند، و سبب تقویت نوآوری اجتماعی نمیشوند. اخیراً بسیاری از دانشگاهها سعی کردهاند که نوآوری اجتماعی را تشویق نمایند، مثلا از راه تاسیس مراکز اختصاصی نوآوری اجتماعی، انجام تحقیقات، و برگزاری کارگاههای آموزشی آزاد، و نیز، تقویت آموزش و مشارکت دانشجویان. این مراکز، معمولاً علاوه بر شرح و به تصویر کشیدن فعالیتهای خود، در فعالیتهایی شرکت میکنند که ذینفعان مختلف را گردهم میآورند.
نوآوری اجتماعی ، دانشگاه ، نوآوری ، ارزیابی نوآوری اجتماعی ، ارزشیابی نوآوری ، سنجش عملکرد ، ارزیابی عملکرد ، نوآوری و خلاقیت ، سیستم آموزشی ، آموزش دانشگاهی ، نوآوری عمومی ، کارآفرینی اجتماعی ، سنجش نوآوری اجتماعی
امور آموزش شرکت BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۰۰۰۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد #دادهکاوی
منبع : https://brs.ir/node/126
جهانی سازی باعث علاقه وافر به دو موضوع به ظاهر متفاوت در سرتاسر جهان شده است: دانشگاه ها به عنوان موتورهای نوآوری و مناطق به عنوان موتورهای رشد اقتصادی.دانشگاه نهادی است که قرن ها وجود داشته و از زمان آغاز فعالیت ، همواره ماموریت خود را تغییر داده و به روز کرده است و در این راستا اهداف و فعالیت های خود را با نیازهای نوآورانه فعلی (فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فناوری و نهادی) در سطح جهانی و محلی تطبیق داده است.
موسسات دانشگاهی با تولید و انتشار دانش به عملکرد سیستم های نوآوری کمک می کنند. اقتصادهای دانشمحور، مبتنی بر نوآوری هستند، اگرچه دانشگاهها در تحریک تغییرات فناوری و نوآوری نقش داشتهاند، از آنجا که تمرکز آنها بر تجاریسازی دانش فنی بوده، سهم آنها در نوآوریهای اجتماعی کاملا ناشناخته است. نوآوریهای فناوری منشأ رشد اقتصادی است اما اذعان میشود که رشد اقتصادی بسیاری از مشکلات اجتماعی از جمله نابرابری را حل نمیکند.
اصطلاح "نوآوری اجتماعی" (SI) از دو کلمه کاملاً نامربوط تشکیل شده است ،اما هنگامی که با هم استفاده می شوند ، یک بعد جدید بوجود می آورند ، که در معنای ساده، ایده ها ، رویکردها یا فرآیندهای جدید برای رفع نیازهای اجتماعی است.
اگر ما مفهوم دانشگاه را به عنوان نقشآفرینی راهبردی در چندین سطح بیان کنیم، میتوانیم به لحاظ تجربی مشاهده کنیم که رهبران سازمانی ارشد و گروههای تحقیقاتی در دانشگاهها، صلاحیتهایی را طراحی میکنند، و به فشارهایی در جهت تغییر، پاسخ میدهند. دانشگاهها به جای موسسات اجتماعی، در حال تبدیل شدن به کسبوکارهای علمی هستند. در گفتمانهای رایج اجتماعی، احتمال کمتری میرود که دانشگاهها تاثیر خود بر جامعه مدنی را بیان کنند، بلکه دستاوردهای خود را از لحاظ تجاری برجسته میکنند. این گفتمانها به نوبه خود فشار بیشتری بر دانشگاهها و توانایی آنها در کسب منابع (که میتوانند آن را به شکل خروجیهای قابل اندازهگیری درآورند) وارد میکند. دانشگاهها را میتوان در حال سازگاری تدریجی در فرآیندی که در آن، فراهمآوری خدمات به طور مشترک با مشتریان گوناگون انجام میشود، تصور نمود. . ادبیات نوآوری بیش از حد به نوآوریهای فناوری علاقهمند است. بنابراین، بحث در مورد انتقال فناوری در تجاریسازی دانش متمرکز است.
دانشگاهها به منظور جذب یا حمایت از کارآفرینان برای انتقال فناوری از دانشگاهها، شتابدهندهها، انکوباتورها (مراکز رشد) و پارکهای علم و فناوری را ایجاد میکنند. این شرکتها، شرکتهای انتفاعی هستند و علم را به سمت کسب و کار و تجارت میبرند.
دانشگاهها یکی از بازیگران مهم در تولید دانش پیشرفته هستند. با انتقال دانش به استفاده اجتماعی، دانشگاهها میتوانند مزایای بسیاری برای جامعه بوجود آورند. با این حال، فعالیتهای انتقال فناوری با این منطق ثبت اختراع انجام میشود که هدف نهایی درآمدهای حاصل از مجوز یا ایجاد استارتآپهای سودآور است. از لحاظ تجربی و نظری، دانشگاهها به دلیل موقعیت رقابتی خود، ۱) میتوانند به دلیل فرآیند تمایز، راهها یا جهتگیریهای مختلفی را انتخاب کنند، ۲) میتوانند با امکان انتخاب در مورد انواع و تعداد خدماتی که باید ارائهدهند، روبهرو شوند، و ۳) به روابط و شبکههایی با دیگر بازیگران (مثل شرکتها) شکل دهند که بر جایگیری آنها تاثیر میگذارد.
هدف این مقاله، جلب توجه محققان به این مسئله است که چگونه دانشگاهها میتوانند به بازیگران فعال در انتقال نوآوریهای اجتماعی به مؤسسات اجتماعی تبدیل شوند. با توجه به اینکه در ادبیات نوآوری در مورد انتقال فناوری از دانشگاهها به شرکتهای اجتماعی، متشکل از شرکتهای اجتماعی، سازمانهای غیردولتی، سازمانهای دولتی و شرکتها شکافهایی وجود دارد، محقق به دنبال ارائه چارچوبی برای ارزیابی نواوری اجتماعی در دانشگاهها و تشویق بیشتر متولیان این حوزه به تاثیر گذاری بر موضوعات اجتماعی و اصلاح چالشهای اجتماعی به صورت پایدار است.
پژوهش حاضر با بحث دربارۀ مفاهیم نوآوری اجتماعی و ارزیابی آن در دانشگاهها و مراکز اموزشی آغاز میشود، سپس با جمع آوری مفاهیم و شاخصها از طریق روش فراترکیب به ارائه چارچوبی برای ارزیابی نوآوری اجتماعی در دانشگاهها می پردازد.
نوآوری اجتماعی یک چترواژه (اصطلاح فراگیر) است که طیف گستردهای از فعالیتها را پوشش میدهد که از نوآوریهای اجتماعی مبتنی بر بازار مانند محصولات تجارت منصفانه و انرژی تجدیدپذیر گرفته تا نوآوریهایی که نمیتوانند در بازارهای رقابتی منظم مانند بخشهای وسیعی از زمینههای فرهنگ، کمک به جوانان و سایر خدمات اجتماعی عملیاتی گردند، متغیر هستند .یک تعریف عملی توسط بنیاد جوانان نوآوری اجتماعی را این گونه مد نظر قرار میگیرد: "هر راهحل جدید و مفید برای رفع یک نیاز یا یک مشکل اجتماعی، که بهتر از رویکردهای موجود است (یعنی مؤثرتر، کارآمدتر، پایدارتر یا منصفانهتر است) و برای آن، ارزش (منافع) ایجاد شده در درجه اول به افراد جامعه به عنوان یک کل تعلق میگیرد تا به افراد خصوصی". با توجه به این تعریف، ادغام نوآوری اجتماعی در دستور کار دانشگاه ممکن است با دو مشکل اساسی روبرو شود: پیچیدگی نوآوریهای اجتماعی و دشواری ارزیابی آنها. با توجه به تعریف تغییر اجتماعی به عنوان هرگونه فعالیتی که منجر به تغییر پیامدهای خاصی میشود، خواه این فعالیت پیشرونده باشد خواه پسرونده، خواه نتیجهبخش باشد خواه نتیجه بخش نباشد، میتوان با قاطعیت نشان داد که نوآوری اجتماعی (یعنی تغییرساز بودن) مستلزم استفاده از یک رویکرد پایدار در بهبود جامعه با انجام یک اقدام مثبت در راستای مرتفع ساختن مشکلات اجتماعی است.
اقدامات توسعه یافته برای نوآوریهای تجاری به دلیل تفاوتهای آنها برای نوآوریهای اجتماعی قابل اجرا نیستند. به عنوان مثال، چند مدل اندازهگیری شناخته شده مانند جدول امتیازی اتحادیه نوآوری، نوآوریهای اجتماعی را مد نظر قرار نمیدهند. برخی از معیارها نظیر سیستم شاخصهای اجتماعی اروپا بویژه برای جذب ابعاد اجتماعی مناسب هستند، اما هدف آنها، درک نوآوری اجتماعی نیست. به همین ترتیب، اقدامات دارای تأثیر اجتماعی نوآوری (یعنی، تولید، سودمندی، جامعیت، ثروت، برابری و شمول) را باید مورد شناسایی قرار داد، که از این جهت که نوعی "چک لیست" از اهداف سیاست / مدیریت نوآوری اجتماعی را ارائه میدهند که در آن میتوان اهداف خاص یک سیاست خاص را با یکدیگر مقایسه نمود، میتوانند راهنماییهای مفیدی را برای سیاستگذاران، محققان دانشگاه و دستاندرکاران ارائه نمایند .رویکردهای ارزیابی مورد استفاده در ارزیابی تأثیر تحقیق و پژوهش در چهار گروه طبقهبندی میشوند : کتابشناسی، مطالعات موردی، تجزیه و تحلیل اقتصادی و بررسی همتا.
دانشگاهها به منظور جذب یا حمایت از کارآفرینان برای انتقال فناوری از دانشگاهها، شتابدهندهها، انکوباتورها (مراکز رشد) و پارکهای علم و فناوری را ایجاد میکنند. این شرکتها، شرکتهای انتفاعی هستند و علم را به سمت کسب و کار و تجارت میبرند.
یک بحث عمده در مورد نقش دانشگاه به این مربوط میشود که آیا دانشگاه میتواند مستقیماً در نوآوری کسبوکار و پیشرفت اقتصادی دخیل باشد، و در صورتی که پاسخ مثبت است، چگونه؟ شش مکانیسم عمده که میتوان از طریق آنها، پژوهشهای آکادمیک را به صنعت اشاعه داد، عبارتند از: افزایش پایه دانش؛ آموزش دانشآموختگان ماهر؛ طراحی ابزار/روشهای علمی جدید؛ شکلدهی به شبکهها و برانگیختن تعامل اجتماعی؛ تقویت ظرفیت حل مسئله علمی و فنی؛ و ایجاد شرکتهای جدید.( ستیندمار،2016) اخیراً یک بررسی گسترده که بر روی تحقیقات پیشین انجام شدهاست، به شکلی ویژه، به مشارکت مستقیم دانشگاه در تولید داراییهای شخصی مثل حق ثبت اختراع و استارتآپ پرداختهاست . در برابر این تمرکز بر تجاریسازی، یک بررسی جدید، نقش دیگری از دانشگاه را با عنوان "مشارکت آکادمیک" شناسایی نمودهاست. مشارکت آکادمیک در صنعت، میتواند از شرکت داشتن دانشمندان آکادمیک در پژوهشهای مشترک و همکاریها، قراردادهای تحقیقاتی، و مشاوره، تا انتقال فناوری به صورت رسمیتر، متغیر باشد، و این مفهوم، به تجسم راههای بسیاری که دانشگاهها میتوانند از طریق آنها با صنعت تعامل داشته باشند، کمک میکند. هرچند، این بررسی در مورد تعامل دانشگاه و صنعت، توجه کمی به نوآوری اجتماعی مبذول میدارد.
برای دهه های متوالی، دانشگاهها دانشجویان خود را تشویق میکردند تا از طریق فعالیتهای اجتماعی و خیریه، در اجتماع محلی خود مشارکت داشته باشند. این فعالیتها عمدتا خیریه هستند، و سبب تقویت نوآوری اجتماعی نمیشوند. اخیراً بسیاری از دانشگاهها سعی کردهاند که نوآوری اجتماعی را تشویق نمایند، مثلا از راه تاسیس مراکز اختصاصی نوآوری اجتماعی، انجام تحقیقات، و برگزاری کارگاههای آموزشی آزاد، و نیز، تقویت آموزش و مشارکت دانشجویان. این مراکز، معمولاً علاوه بر شرح و به تصویر کشیدن فعالیتهای خود، در فعالیتهایی شرکت میکنند که ذینفعان مختلف را گردهم میآورند.
نوآوری اجتماعی ، دانشگاه ، نوآوری ، ارزیابی نوآوری اجتماعی ، ارزشیابی نوآوری ، سنجش عملکرد ، ارزیابی عملکرد ، نوآوری و خلاقیت ، سیستم آموزشی ، آموزش دانشگاهی ، نوآوری عمومی ، کارآفرینی اجتماعی ، سنجش نوآوری اجتماعی
امور آموزش شرکت BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۰۰۰۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد #دادهکاوی
منبع : https://brs.ir/node/126
کارآفرینی اجتماعی فرایندی است که پیشرفت اجتماعی را تسریع می کند. این پدیده و رشد ان در سالهای اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. (سیوسیند و همکاران[1]،2014) (عزیزی،2017) کارآفرینی اجتماعی بعنوان منبع مهمی از ثروت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی شناسایی شده است. (پاولوف[2]،2017) (شکوهی و همکاران،2018) این پدیده علمی در دنیا راه حلی برای تسهیل تغییرات اجتماعی و کمک به توسعه پایدار اجتماعی- اقتصادی در سطح کلان و افزایش بازدهی و پاسخگویی سازمانهای اجتماعی در سطح خرد شناخته می شود. کارآفرینی اجتماعی سازهای چند بعدی،دینامیک و پویاست که در نقطه تقاطع میان بخش های عمومی، خصوصی و اجتماعی قابل فهم است. (فیروزآبادی و همکاران،2018) لکن بخش اقتصادی غیرانتفاعی -اجتماعی بیش از پیش روش کارآفرینی را برای پیگیری بیشتر اهداف اجتماعی خود اتخاذ کردهاست.(سازمان توسعه همکاری اقتصادی[3]،2010) در مقابله با مسائل اقتصادی-اجتماعی (مسائل اجتماعی و محرومیت اجتماعی) چهار پارادایم دولتی، بازار آزاد، خیریه ها و کارآفرینی اجتماعی مطرح شده است. تداوم مسائل و افزایش محرومیتهای اجتماعی (فقر و بیکاری) نشان می دهد که بخش دولت، بازار و سازمانهای غیرانتفاعی به حل این مسائل قادر نبودهاند. امروزه موثرترین و پایدارترین راه حل توسعه کارآفرینی اجتماعی است. (رمضانی و همکاران،1397) (لاسما[4]،2012) (اکونومیست[5]،2013) (داو و همکاران[6]،2017) کارآفرینی اجتماعی میتواند، زمانی که دست نامرئی بازار نه تنها نتوانسته رفاه اجتماعی را افزایش دهد، بلکه نابرابری اجتماعی را افزایش داده، به عنوان جایگزینی برای رسیدگی به خیر عمومی در نظر گرفته شود.(پاولوف،2017) کارآفرینی اجتماعی نشان می دهد که مسئولیت کارهای امنیت اجتماعی در حال انتقال از سیاست عمومی به خصوصی و ابتکارات شخصی است. (هالت و همکاران[7]،2017) هدف کارآفرینی اجتماعی تامین نیازهای برآوردنشدهی اجتماعی و پاسخ به چالشهای اجتماعی،(سازمان توسعه همکاری اقتصادی،2010) و همچنین ارائه راه حل های نوآورانه برای حل مشکلات اجتماعی حل نشده و ایجاد ارزش های اجتماعی است. (بتورینا و بژوان[8]،2015)
کارآفرینی اجتماعی اغلب شکلی نوآورانه از فعالیت های سازمان های جامعه مدنی به شمار می رود. (بتورینا و بژوان،2015) کارآفرینی اجتماعی توسط افراد یا سازمان هایی نشان داده می شود که از ابتکارات ایجاد شده با انگیزه سود برای مقابله با یک مسئله اجتماعی یعنی با کمک به دیگران در ایجاد شغل یا آموزش افراد برای تقویت شایستگی های خود استفاده می کنند. (ایرینگیبل[9]،2017) (سیجاریتو و همکاران[10]،2018)
فعالیت کارآفرینی مجموعه ای از اقدامات، ویژگی ها، نگرش ها و رفتارهایی است که می تواند مستقیماً در طی فرآیند نوآوری برای نوآور (سازمان یا فرد) دنبال شود. این شامل انگیزه ای برای فعال بودن در انجام کاری می باشد که به دنبال تغییر وضعیت فعلی است. به طور اصولی، کارآفرینی با نوآوری، مشارکت فعال و ریسک پذیری ارتباط دارد که می تواند به عنوان دستورالعمل برای عملی شدن به کار گرفته شود. (اوا و همکاران[11]،2013)
کارآفرینی ، کارآفرینی اجتماعی ، نوآوری اجتماعی ، خلاقیت ، سازماندهی ، مشارکت ، مسئولیت اجتماعی ، مدیریت ریسک ، شغل
برگرفته از مقاله پژوهشی رمضانی و همکاران، 1398
امور آموزش شرکت BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۰۰۰۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد #دادهکاوی
منبع : https://brs.ir/node/122
شاخصهایی که از سال 1500 (از طریق برخی ارزیابیها حتی از سال 1200) تا 1800 بیروند بودند، طی چند دهه تغییر کردند. از دهه 1820 تا دهه 1870، بریتانیا، آمریکا، فرانسه و آلمان یکی یکی از گروه مورد نظر خارج شدند. مسیر دو شاخص این کشورها(خروجی بر حسب نفر و دستمزد واقعی متوسط[1]_توسعهای فوقالعاده در تاریخ دنیا بود.
باتوجه به ارزیابیهای کنونی، خروجی بر حسب نفر در بریتانیا در سال 1815 با پایان جنگهای ناپلئونی، افزایشی صعودی را حفظ کرد و هرگز برنگشت. این خروجی از دهه 1830 تا سرتاسر دهه 1860 رشد چشمگیری داشت. اکنون در آمریکا خروجی بر حسب نفر به عنوان افزایش صعودی حفظ شده در حدود سال 1820 در نظر گرفته میشود. در فرانسه و بلژیک، این خروجی در دهه 1830 افزایش قابلتوجهی داشت و آلمان و پروس[2] نیز در دهه 1850 این افزایش را داشتند. این افزایشهای فوقالعاده همیشه با مورخ اقتصادی آمریکا یعنی والت روستوف[3] مرتبط هستند، کسی که اولین محققی بود که این افزایشها را مشخص کرد. او این افزایشها را توسعه[4] مینامد - توسعه نسبت به رشد اقتصادی پایدار.
حقوق واقعی متوسط نمونه مورد نظر را دنبال کرد. در بریتانیا، دستمزد روزانه در صنایع که برای آن دادههایی داریم، در سال 1820 یا حدود آن افزایش حفظشدهای داشت_که این مسئله کمی بعد از زمانی بود که خروجی برحسب کارگر کاهش پیدا کرد. در آمریکا، دستمزدها در اواخر دهه 1830 کاهش پیدا کردند. کشورهایی که یکی یکی شاهد افزایش بهرهوری خود بودند، شاهد افزایش دستمزدهای واقعی خود نیز بودند. (فصل 2 افزایشهای مورد نظر را میسنجد). مورخ اقتصادی آلمانی متولد لهستان یورگن کوسزینسکی[5] کاهش دستمزد را دهه 1930 آشکار کرد. او که یک مارکسیست افراطی بود، در اقتصادهای افراطی تنها بدتر شدن شرایط کار و افزایش تهیدستی را دید. هنوز دادههای او حتی پس از اصلاحاتش نشان میدهند که تا قبل از اواسط دهه نوزدهم، دستمزدها تا حد زیادی در تمام کشورهایی که او مطالعه کرده است کاهش یافتند: آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان.
با تسریع رشد چهار کشور در خروجی بر حسب نفر و دستمزدها، هر کدام از اعضای گروه مورد نظر از طریق ادامه دادن به تجارت با رهبران و افزایش تجارت به منظور بهره بردن از تفاوتهای بروزکننده، میتوانست سریعتر رشد کند_به طور خلاصه از طریق شنا کردن در جریان پسرو، مانند ماهیان پشت یک نهنگ.
نظرات پیشگام در مورد توسعه که توسط دو دانشمند برجسته اقتصاد نوین یعنی کوسزینسکی و روستو [6]بیان شد، اقدام فوقالعادهای را شکل داد که غرب در قرن نوزدهم انجام داد. مورخان و اقتصاددانان پرسیدند، منشا این پدیدههای بیسابقه چه بوده است؟ اقتصاددانان از تفکر اقتصادی معمول یا سنتی استفاده کردند.
بسیاری از اقتصاددانان معمول فرض کردند که پاسخ مورد نظر در افزایش شدید سهم سرمایه_دستگاهها و تجهیزات_در مزارع و کارخانجات طی قرن نوزدهم قرار دارد. اما شکل گیری سرمایه نمیتواند _حتی به صورت جزیی_افزایش خروجی سرانه در ایالات متحده از اواسط قرن نوزدهم تا قرن بیستم را به درستی تبیین کند. در واقع، افزایش سرمایه و و زمین مورد استفاده، تنها یک سوم این افزایش را تبیین کرد. رشد سرمایه در قرن هجدهم ممکن است برای تبیین رشد کم و متغیر بهرهوری در آن دوره کافی بوده باشد. اما رشد سرمایه در قرن نوزدهم گرچه تسریع شد، نمیتوانسته است افزایش بهرهوری و دستمزدها را قدرت بخشد. به خاطر بازدههای نزولی، رشد پایدار یا حفظشده سرمایه نمیتواند به تنهایی رشد پایدار یا حفظشده خروجی بر حسب کارگر و متوسط درآمد واقعی را ایجاد کند.
برخی از اقتصاددانان سنتی دشواری را احساس کردند و بیان کردند که پاسخ مورد نظر در اقتصادهای مقیاس قرار دارد. آنها بیان کردند، زمانی که کار افزایش پیدا کرد و سرمایه حفظ شد، خروجی بر حسب کارگر (و برحسب واحد سرمایه) افزایش پیدا کرد. اما بهرهوری حدود سه برابر بین سالهای 1820 و 1913 در آمریکا و بریتانیا، آنقدر افزایش زیادی نیست که آن را به اقتصادهای مقیاس نشئتگرفته از توسعه کار و سرمایه نسبت داد. و اگر چنین توسعهای در آن دوره تاثیر زیادی داشته است، چرا یک توسعه مشابه از دهه 1640 تا دهه 1790 هیچ تاثیر قابل مقایسهای نداشته است_یا در واقع هیچ تاثیری نداشته است؟ علاوهبراین، اگر اقتصادهای مقیاس بهرهوری و دستمزدها را تا حد زیادی افزایش داده بودند، چرا در ایتالیا و اسپانیا تاثیر مشابهی ایجاد نکردند؟ جمعیتهای مازاد آن کشورها برای جستجوی فرصتهای اقتصادی بهتر، به آمریکای شمالی و جنوبی فرار کردند. علاوهبراین، دستیابی به اقتصادهای مقیاس جدید طی قرن بیستم در اقتصادهای کاهشی، باید کار دشوارتری میبوده است. افزایشهای کار و افزایشهای سرمایه که میتوانستند اقتصادهای مقیاس جدید را تغذیه کنند، فروکش کردند. هنوز خروجی بر حسب کارگر و دستمزدها به رشد کردن طی بیشترین بخش قرن بیستم تا اوایل دهه 1970 ادامه دادند. (بهرهوری با سرعتی بین 1925 و 1950 افزایش پیدا کرد، حتی طی دوران رکود اقتصادی شدید دهه 1930 و دوباره از 1950 تا 1975 افزایش داشت).
سایر اقتصاددانان سنتی فرض کردند که پاسخ مورد نظر در توسعههای مداوم بازرگانی داخل کشورها و توسعههای تجارت بین کشورها طی بیشترین بخش قرن مورد نظر قرار دارد_خارج شدن مردم از خودرایی و ایجاد کانالهای جدید و راهآهنها متصلکننده بازارها. البته، افقهای گستردهتر به دانش اقتصادها_اقتصادهای کاهشی و سایر اقتصادها_ افزود، در مورد اینکه چه چیزی باید تولید شود و حتی چگونه تولید شود. اما ما قبلاً در این نقطه بودهایم. اگر تمام تجاری شدن و تجارت از ونیز قرونوسطایی و برگز[7] تا گلاسگو [8]قرن هجدهم و لندن، برای افزایش خروجی بر حسب کارگر و دستمزدها کافی نبودند، ما به سختی میتوانیم باور کنیم که توسعههای نهایی بازرگانی و تجارت در قرن نوزدهم، بهرهوری و دستمزدها را تا حد زیادی افزایش داد. علاوهبراین، حتی اگر بازرگانی و تجارت برای یک اقتصاد کاهشی مهم بودند، نمیتوانستند رشد نامحدود خروجی و دستمزدها را که به نظر میرسید آشکار میشدند، قدرت بخشند. زمانی که پدیده جهانی شدن کامل شود، تجارت به عنوان موتور رشد، سوختش تمام میشود.
در دنیای اجتماعی، تقریباً هیچ چیز کاملاً مشخص نیست. اما به نظر میرسد که تنها افزایش دانش اقتصادی، دانش نحوه تولید و دانش اینکه چه چیزی تولید شود، میتوانسته است افزایش شدید در بهرهوری ملی و دستمزدهای واقعی در کشورهای کاهشی را ایجاد کند. همانطور که دیردر مکگلوسکی[9] میگوید، "نوآوری به جای خودداری[10] حاکم بوده است". و ما میگوییم، نوآوری به جای تجارت حاکم بوده است.
با گذر زمان، تاکید نوینگرا بر افزایش دانش_و این فرض که همیشه دانش بیشتری وجود دارد_بر تاکیدهای سنتی بر سرمایه، مقیاس، بازرگانی و تجارت غلبه کردهاند. اما این دانش از کجا میآید؟ این نوآوری چه کسی است؟
[1] average real wage
[2] Prussia
م: نام منطقهای نزدیک آلمان کنونی
[3] W. Rostow
[4] take-offs
[5] Jürgen Kuczynski
[6] Rostow
[7] Bruges
م : شهری در بلژیک
[8] Glasgow
[9] Deirdre McCloskey
[10] abstinence
اقصتاد مدرن ، شکوفایی ، نوآوری ، استاندارد ، سیستم اقتصادی ، سیستم مدیریت ، مدیریت پول ، مدیریت هزینه ، دارایی ها ، دارایی نامشهود ، نوآوری اجتماعی ، ایزو ، گواهینامه ایزو
تحقیق و توسعه شرکت BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۱۲۸۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد #مشاوره #مشاوره_مدیریت #مشاوره_ایزو #مشاوره_استاندارد #مشاوره_سیستم #برندسازی
منبع :https://brs.ir/node/91
OECD (2011، ص 20) در پاسخ به مشکلات اجتماعی حل نشده یا نیازهای اجتماعی که به شکل درستی برآورده نشدهاند، مشکلات و نیازهایی که دولت یا بازار تجاری به شکل ناموفقی به آنها پرداختهاند، بر اهمیت نوآوری اجتماعی در محل کار بدین صورت تاکید کرده است: "شناسایی و توزیع خدمات جدیدی که کیفیت زندگی افراد و جوامع را بهبود میبخشند؛ شناسایی و پیادهسازی فرآیندهای یکپارچهسازی بازار کار جدید، شایستگیهای جدید، مشاغل جدید و اَشکال جدید مشارکت". نوآوری اجتماعی که یک وجه تمایز محوری و بسیار مهم با نوآوری کسب و کاری دارد که نیروهای بازار محرک آن هستند، شامل یک بعد اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی است که بر تغییر اجتماعی جهت پر کردن شکافهای موجود در تدارکاتی تمرکز دارد که نه دولت و نه بخش خصوصی قادرند این شکافها را شناسایی یا آنها را برطرف کنند (مولگان، 2006؛ لتیس و پارخ، 2010).
نوآوری اجتماعی با اَشکال سازمانی متعددی رخ میدهد از نوآوری اجتماعی در شرکتهای انتفاعی گرفته که به دنبال ارزشآفرینی اجتماعی هستند تا سازمانهای دو ماموریتی که باعث تشکیل مدلهای ترکیبی جدیدی مانند شرکت مزیتی، شرکت با مسئولیت محدود و سود پایین (L3C) و شرکت با هدفی منعطف در آمریکا شدهاند (باتیلانا و همکاران، 2012)، تا NGOها و خیریهها. کسب و کارهای اجتماعی در طول این زنجیره یا "طیف ترکیبی" قرار میگیرند (دیز و اندرسون 2006). کسب و کارهای اجتماعی با اتخاذ یک رویکرد تجاری بر بهبود پیامدهای اجتماعی مربوط به یک اجتماع یا گروه خاصی از ذینفعان تمرکز دارند (چل 2007).
طبق گزارش موسسۀ کسب و کارهای اجتماعی بریتانیا (2015) تقریباً دو سوم از کسب و کارهای اجتماعی فعالانه درگیر نوعی نوآوری هستند و یک محصول یا سرویس جدید یا اصلاح شده را در سال جاری معرفی کردهاند. لذا کسب و کارهای اجتماعی معرف یک فرم سازمانی مهمی هستند که از طریق آن، میتوان فرآیند نوآوری اجتماعی را بررسی کرد. با این حال، دوگانگی یکپارچهسازی مکانیزمهای بازار با استراتژیهایی جهت خلق ارزشهای اجتماعی و اقتصادی (التر، 2007؛ امرسان و توئرسکی 1996) باعث به وجود آمدن چالشهای خاصی در توزیع دستور کار نوآوری اجتماعی شده است. این چالشها ترکیبی هستند زیرا کسب و کارهای اجتماعی با محیطهای کاری جالشبرانگیزی مواجه میشوند که منابع ناامن، تکیه بر داوطلبان و کانالهای استخدامی غیرمعمول و منابع بودجهبندی غیرمشخص از جمله ویژگیهای این محیطها هستند (مور و همکاران 2012). تناقضات موجود در گردش منابع، کسب و کارهای اجتماعی را وادار کرده است تا هر چند وقت یکبار پیکربندیهای منابع خود را به ویژه در رابطه با نوآوری اجتماعی مجدداً ارزیابی کنند. کسب و کارهای اجتماعی برای اینکه در دراز مدت دوام بیاورند باید مجموعهای از روشها در اختیار داشته باشند که آنها را قادر سازد تا فعالیتهای خود را در پاسخ به تغییر دیدگاهها مشخص کنند، توسعه دهند و اصلاح کنند و فعالانه به دنبال همکاری مشترک با ذینفعان خود در تلاش برای شناسایی و توسعۀ فرصتهای نوآوری باشند (کسب و کارهای اجتماعی بریتانیا، 2015).
در دهۀ گذشته، نوآوری اجتماعی به عنوان یک حوزۀ پژوهشی ظاهر شده است (ون در هاو و روبالکابا 2016) که در وهلۀ اول بر تعریف این مفهوم هم به کمک مقالات تئوریکی و هم به کمک مطالعات موردی تمرکز دارد. بررسی جامعی که از مقالات توسط موری و همکاران (2009) به عمل آمده است، نبود مفاهیمی که مورد پذیرش همگان واقع شده باشند، تاریخچههای کامل، تحقیقات تطبیقی یا تحلیلهای کمّی را مشخص کرده است. با توجه به اهمیت روزافزون نوآوری اجتماعی (OECD، 2011) مرور مقالات، کمبود قابل توجۀ تحقیقات در مورد فرآیند نوآوری اجتماعی را نشان داده است (فیلیپز و همکاران 2015)؛ لذا ما بر طیفی از مقالات اصلی نوآوری و همچنین مقالات نوظهور نوآوری اجتماعی به عنوان پایه و اساس ساخت فرضیههای خودمان تمرکز کردهایم.
مقالهای که توسط چالمرز و بالان-ونوک (2013) ارائه شده است بر شکاف موجود در تحقیقات مربوط به نوآوری اجتماعی تاکید کرده است و معتقد است که هرچندکه توجۀ زیادی به نوآوری در شرکتهای انتفاعی به ویژه در صنایع با تکنولوژی پیشرفته شده است، ولی رویکرد افراد نسبت به نوآوری اجتماعی تا حد قابل توجهی متفاوت است: سازمانهایی که نوآوری اجتماعی را اِعمال میکنند از لحاظ منابع فوقالعاده در مضیقه هستند و خودِ فرآیند نوآوری اجتماعی چندان واضح نیست زیرا نوآوری اجتماعی نسبت به نوآوری محصول یک پدیدۀ متفاوت و بینظمتر است. علیرغم بینظمی بالقوۀ نوآوری اجتماعی، نیکولز و مورداک (2012) معتقدند که پیروی از نوآوری اجتماعی را میتوان برحسب دورههای طولانی مدت به دو فاز مجزا تقسیم کرد: فرآیند خلق ایدههای جدید و فرآیند پیادهسازی این ایدهها به منظور خلق یک روش موفقیتآمیز.
تحقیقات قبلی در مورد نقش فرآیند ایدهپردازی در نوآوری اجتماعی و همچنین بر نقش کارآفرینان اجتماعی در تشخیص یک فرصت و پیروی از یک ماموریت اجتماعی تاکید دارند (مونلور و آتاران، 2008؛ د بروئین و فرانتی، 2011؛ فیلیپز و همکاران 2015). تحقیقی که توسط مورفی و کومبز راجع به فرآیند شکلگیری ایده انجام شده است بر بُعد رابطهای در بسیج منابع اقتصادی، اجتماعی و محیطی به عنوان پیشنیاز ظهور نوآوری اجتماعی تاکید شده است. این مولفین معتقدند که فرآیند بسیجسازی منابع آشکارا متفاوت با الگوهای مرسوم شناسایی منابع از طریق شرکتهای کارآفرین است زیرا فرآیند بسیجسازی منابع در وهلۀ اول شامل داوطلبانهگرایی اساسی و پشتیبانی عموم مردم از مسالۀ نوآوری مورد نظر است. از همه مهمتر اینکه این مولفین معتقدند که این نوع منابع نوآوری امکان گردش دانش و اطلاعاتی را فراهم میکنند که برای فرآیند نوآوری فوقالعاده مهم است. بخشی از این دانش در کسب و کار اجتماعی قرار دارد، ولی قسمت اعظم این دانش احتمالاً به طیفی از ذینفعان برمیگردد و لذا باید یک رابطۀ اساسی با ذینفعان برقرار کرد تا بتوان این دانش را شناسایی کرده و به آن دسترسی پیدا نمود.
مقالات موجودی که راجع به نوآوری باز ارائه شدهاند (چسبرو 2003؛ وست و بوگرز 2014) بینشهای مهمی در مورد نوآوری اجتماعی با تاکید بر منابع بیرونی تهیه کردهاند که به شکل بالقوهای برای یک سازمان ارزشآفرینی میکنند ولی این منابع از آنِ این سازمان نیستند. این نوع منابع عبارتند از: داوطلبان، انجمنهای نوآوری، اکوسیستمها و شبکههای محیطی گسترده. نوآوری باز خلاقیت جمعی را با استفاده از "درونریزیها و برونریزیهای هدفمند دانش به ترتیب به منظور تسریع نوآوری داخلی و گسترش بازارها جهت استفادۀ ذینفعان بیروتی از نوآوری" مهار میکند (چسبرو و همکاران 2006، ص 1). علاوه براین، مفهوم نوآوری باز بر اساس این فرضیه معرفی شده است که سازمانها میتوانند گردشهای دانش را در مرزهای سازمان چنان مدیریت کنند که هم فرصتهایی برای طیفی از ذینفعان پیدا شوند و هم دانش به سازمان انتقال یابد و همچنین روالها و مکانیزمهایی برای یکپارچهسازی دانش و ایجاد شایستگیهایی ساخته شوند (چسبرو 2003).
چالشهای مربوط به مدیریت فرآیند توسعه و همگونسازی دانش مخصوص نوآوری بر افزایش گرایش افراد نسبت به شبکهسازی میان سازمانی و دوری جستن از کار کردن و نوآوری به تنهایی تاکید دارند (بزانت 2003؛ برکینشو و همکاران 2007)- موضوعی که در تحقیقات مربوط به نوآوری اجتماعی منعکس شده است. به عنوان مثال، مطالعۀ موردی لیون (2012) که شامل چند سرویس مختلف مخصوص افراد بیکار بوده است دریافته است که وجود شبکهها و روابط ذینفعان با کسب و کارهای اجتماعی و سازمانهای موجود در بخشهای دولتی و خصوصی برای توانمندسازی کسب و کارهای اجتماعی مهم است تا بتوانند فعالیتهای خود را توسعه دهند و تاثیر نوآوری اجتماعی آنها بیشتر شود. با این حال، وستلی و همکاران (2014) بر نیاز جامعه به کسب و کارهای اجتماعی به منظور ساخت پیکربندیهای منابع مِن جمله مجموعههایی از مهارتهای پیچیدهای که بسیج منابع را هدف قرار میدهند و این مجموعه مهارتها در محور توانایی آنها در اجرای نوآوری اجتماعی قرار دارند، تاکید کردهاند. علاوه براین،اَشکال ناملموس گردش سرمایه در مرزهای سازمانی و جامعه که موجب توسعۀ روابط ذینفعان شده است، میتواند به لقاح متقابل ایدهها و همآفرینی نوآوری کاربرمحور کمک کند (ادواردز-اسکاچر و همکاران 2012).
چالمرز و بالان-ونوک (2013) به دنبال پیدا کردن شکاف موجود در تحقیقات مربوط به نوآوری اجتماعی از طریق مطالعات موردی هستند که به بررسی نقش روالها و توسعۀ ظرفیت جذب سازمانهای غیرانتفاعی به منظور شناسایی و توسعۀ فرصتهای مربوط به نوآوری اجتماعی به ویژه با استفاده از دانش کاربران پرداختهاند. این مولفین طیفی از روالهایی که در شناسایی دانش و یادگیری و انتقال این دانش و یادگیری به سازمان به کار رفتهاند را شناسایی کردهاند مِن جمله حفظ تماس خود با جوامع خود به منظور به دست آوردن اطلاعات ارزشمند کاربران، پرس و جو از کارگران میدانی، به دست آوردن بازخورد مشتریان، آموزش، حضور در کنفرانسها و همکاری با ذینفعان متخصصتر مانند دانشگاهها یا سایر کارشناسان.
هرچندکه فرآیند تشخیص فرصت به واسطۀ زمینۀ متفاوت و ماهیت نوآوری اجتماعی از یک سازمان به سازمان دیگر فرق میکند، ولی ظهور رویکردهای جدید و اَشکال سازمانی جدیدی که از طریق آنها میتوان به مشکلات اجتماعی رسیدگی کرد، واضح و مبرهن است. مقالهای که به تازگی ارائه شده است بر نقش ذینفعان در توسعۀ فعالیتهای ارزشآفرینی از طریق نوآوری در مدل کسب و کار تاکید دارد (زات و همکاران 2011). این امر مستلزم استفاده از مدلهای جدید در تحقق اهداف اجتماعی (لیون و فرناندز 2012؛ سیلوز و مایر 2007)، اهرمسازی از قابلیتهای NGOها از طریق شراکتهای میان بخشی (داهان و همکاران 2010) و شراکتهای جمعی بین شرکتها و NGOها (مانینگ و رزلر، 2014؛ نیکولز و هابریچ، 2016) ِمن جمله تمرکز بر ارتقاء قابلیتهای ذینفعان (گاریگا 2014) است.
نوآوری در مدل کسب و کار میتواند مبتنی بر طراحیهای نوین یا روشهای جدیدی باشد که یک سازمان به کمک آنها وارد همکاری با ذینفعان میشود تا برای تمام شرکای مبادلات از طریق "مرتبط ساختن احزابی که قبلاً با یکدیگر در ارتباط نبودهاند، از طریق مرتبط ساختن شرکت کنندگان در یک معامله با روشهای جدید یا با طراحی مکانیزمهای جدید معاملات" ارزشآفرینی کند (زات و امیت 2007، ص 184). ما ضمن تمرکز بر شرکتهای کارآفرین انتفاعی میتوانیم از مقالۀ زات و امیت (2007، ص 195) که در مورد طراحی بر اساس نوبودگی است، درسهایی را فراگیریم زیرا این مولفین ظاهراً حتی تحت شرایط کمبود منابع نیز به بررسی نوآوری پرداختهاند مثلاً با کسب و کارهای اجتماعی مواجه شدهاند که به دنبال مهار منابع ذینفعان بودهاند. این موضوع، موضوع مهمی است زیرا در یک محیط بیثبات، یک سازمان ممکن است روابط متعددی با ذینفعان برقرار کند تا بتواند کمبود منابع خود را جبران نماید (هانگ و چو، 2013). کسب و کارهای اجتماعی نیز مانند شرکتهای کارآفرینی که توسط زات و امیت (2007) بررسی شدهاند، وابسته به ساخت طراحیهایی برای مدلهای کسب و کار هستند که آنها را قادر میسازند تا به شکل نتیجهبخشی گروههای متعددی از ذینفعان و چندین سازمان را با روشهایی یکپارچهسازی کنند که قبلاً به کار گرفته نشدهاند تا بدین طریق به اهداف نوآوری اجتماعی خود دست پیدا کنند. این نوع مدلهای کسب و کار در کسب و کارهای اجتماعی بیشتر دیده میشوند زیرا این کسب و کارها میتوانند منجر به خلق بازار جدیدی شوند یا آنقدر تکامل یابند تا فرآیندهای جدیدی ساخته شوند که این در تحقیقات مربوط به سازمانهای ترکیبی مشهود است (باتیلانا و همکاران 2012؛ باتیلانا و دورادو 2010). با این حال، تفاوت مهم بین مدلهای کسب و کاری که زات و همکاران (2011) در مورد آنها بحث کردهاند و مدلهای کسب و کاری که توسط کسب و کارهای اجتماعی به کار گرفته شدهاند این است که مدلهای کسب و کار نوع اول مبتنی بر یک مکانیزم تبادل اقتصادی محض نیستند بلکه بیشتر مبتنی بر پیوندهای رابطهای یا غیربازاری هستند (پُست و همکاران 2002) و این نیز مدیریت و حاکمیت این مدلهای کسب و کار را کلاً پیچیدهتر میسازد.
استفاده از طیفی از پیوندهای ذینفعان برای یادگیری، یک فرآیند حیاتی برای کسب و کارهای اجتماعی است و کسب و کارهای اجتماعی از طریق اصلاح ساختارهای خود و فعالیتهای جست و جوی استراتژیک خود بهتر میتوانند دانش ارزشمندی که در شبکهها ریشه دوانیده را کاملاً توسعه دهند (چالمرز 2013). همۀ این نکات در پیروی از نوآوری اجتماعی مهم هستند زیرا نوآوری اجتماعی تمام مرزهای بخشها، جوامع و سازمانها را درمینوردد و فقط در یک کلاس واحد ریشه نمیدواند طوری که ناتوانی در دستیابی به شبکههای مناسبی از ذینفعان به شدت نوآوری اجتماعی را مختل سازد (لتیس و پارخ 2010). همانطور که فریمن و همکاران (2010، ص 281) گفتهاند:" ارزش با جست و جو در بازار کشف نمیشود، بلکه از طریق فرضیهها و باورهایی که در جامعه رواج دارند، خلق میشود". به همین صورت، رولوف (2008) بر اهمیت شبکههای چند ذینفعی در حل مشکلات اجتماعی پیچیده تاکید کرده است. این نوع شبکهها به جای استفاده از رویکردهای سازمانمحوری که فقط به فکر رفاه سازمانها هستند بر استفاده از رویکرد مبتنی بر مشکلات ذینفعان تمرکز دارند تا مطمئن شوند که نیازهای معمولاً ضد و نقیض ذینفعان مختلف برطرف میشوند (رولوف 2008). مدیریت مبتنی بر مشکلات ذینفعان به ویژه در رسیدگی به مشکلات اجتماعی مناسب است که در این نوع مدیریت باید اعضایی از جامعه که معمولاً به حاشیه کشانده میشوند یا دیده نمیشوند را به حساب آورد (رولوف 2008).
ما بر اساس مقالۀ قبلی، کسب و کارهای اجتماعی را پیشنهاد دادهایم که میتوانند روابط ذینفعان را گسترش دهند و بدین طریق به شناسایی فرصتهای جدید و دستیابی به بازارها یا ذینفعان جدید آتی کمک کنند. این کسب و کارهای اجتماعی میتوانند با گسترش روابط ذینفعان پایگاه دانش یا مهارتهای آنها را ارتقا بخشند و بدین طریق به ایجاد قابلیتهای مربوط به اجرای نوآوری اجتماعی کمک کنند. ما در مورد هر یک از این موارد به ترتیب بحث خواهیم کرد.
حوزه مسئولیت اجتماعی شرکت BRS
تهران سعادت آباد خیابان سپیدار پلاک ۱۰
تلفن : ۰۲۱۲۶۷۶۱۲۸۱
www.BRSMENA.com
www.BRS.ir
#ایزو #استاندارد #مدیریت #ممیزی #مشاوره #سیستم_کیفیت #ایزو۹۰۰۱ #ایزو۲۲۰۰۰ #ایزو۴۵۰۰۱ #ایزو۱۴۰۰۱#استاندارد #اجتماعی #نواوری #کارآفرینی